خودکارم را از ابر پر میکنم و برایت..............وبرایت از باران مینویسم
یک عمرخیره ماندم و چشمت مرا ندید
ای کاش از حواس من این عشق می پرید
باران کـه می بـارد...... دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود..... راه می افـتم ... بـدون ِ چـتـر ... من بـغض می کنـم ....آسمـان گـریـه ..
این روزها سهم من از داشتنِ " تو " فقط خوابی ست که برای آمدنت.....می بینم
تو بیگانه آمدی
اما
آشنا در خاطرم خواهی
ماند.....
دستهایت را زیر تنهاییم ستون کن که من از آوارگی بی تو بدون میترسم .
در حوالی عشق
این روزهــــا...
عجیب هستــــی!
در بـند بـندِ دلم...
به فاصلــــــه بگـــو...
بــه خــــودش ننـــــازه...
مـــن « تو » را در...
عمــــق دلـــــ ♥ـــــــم...
پنهـــــان کـــــردم...♥
بی هوا وارد هوایم شدی! به دنبال دلیل نمی گردم... روزى اگر نبودم، تنها آرزوی ساده ام این است: زیر لب بگویی:
"یـــــادش بخیـــــر
بــاز باران گرفتــه
و من خیـال می کنم
«تـُ » بـــاز پشتــ در منتظرم ایستاده ای
بــا ـهـمان لبخند عاشق کُشتـ
باران گــرفته
و من بغض کرده ام از این ـهـمه حجم نبودنتــ
و بی خبر رفتنتــ کـ آوار شد روی سرم
امـــا نیستی
تــا شبــ هایی کـ کابوس می بینم
در آغوشم بگیری
و دعــوا کنی خوابـ هـای بد کـ مـــرا ترسانده اند
.
.
.
دوبـــاره بـاران گرفته
می شنــوی ؟...
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسبها: <-TagName->